-
آدرس کانالم
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1396 05:02
سلام آدرس کانال قبلیم به دلیلی دیلیت اکانت از بین رفته یکی دیگه ساختم البته الان هنوز هیچ مطلبی در اونجا قرار ندادم اما خب آدرسش رو میذارم اینجا @siyavash98ia
-
اومدددممممم
دوشنبه 22 خردادماه سال 1396 06:12
سلام بعد از یه غیبت طولانی برگشتم...می خوام تو تلگرام یه کانال راه اندازی کنم و اینجا ادامه رمان رو بنویسم...موافقید؟ البته اینجا هم هستیم اینم آیدی کانال @siyavash97
-
یک مدت نیستم
سهشنبه 21 مردادماه سال 1393 16:47
حقتون بود بدونید که یه مدت نمی تونم باشم . فکر کنم اکثرا هم دلیلش رو بدونید تا کی غیبتم طول می کشه رو نمیدونم .فقط خواهشا کسی از دست من ناراحت نشه.
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت هشتم
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 15:21
قسمت هشتم سر شام که دریغ از یه نگاه، اصلا انگار من وجود ندارم. فرهودم که نشسته بود کنارم هر وقت می خواستم یه نگاه به سمن بندازم با آرنج محکم می کوبید تو پهلوم که چشام بی خودی مسیر دیدشون رو تغییر ندم. خلاصه با هر بدبختی بود من شام رو کوفت کردم و ستاره و مامان و سمن هم ظرفا رو جمع کردن و طبقه خواسته مامان قرار شد ظرفا...
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت هفتم
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 14:08
قسمت هفتم یه ساعتی میشه که ستاره و فرهود رسیدن. ستاره هم از همون وقت که رسیدن سمن رو به حرف گرفته.فرهودم که وضعش مشخصه یا با من حرف میزنه یا با شیرین جون. منم که دل تو دلم نیست نتیجه این همه وراجی ستاره و سمن رو بفهمم. خانما یه سوال، بپرسم؟ شما حرف هم کم میارین؟ به قول شیرین جون انگار ضبط صوتی قورت دادن که اصلا...
-
یک خاطره کوتاه
شنبه 11 مردادماه سال 1393 16:35
یه سوال؟اجازه هست بپرسم؟ چرا معمولا جوونای تازه کار حالا تو هر کاری رو کمت ر قبول دارن، بهتره بگم چرا پیشکسوتا رو بیشتر قبول دارن؟ خب جونم براتون بگه یه مدت پیش بابا رفته بود دکتر. از قضا اون زمان شیفت یه دکتر جوون و مثل اینکه تازه کار بوده. پدر جان هم وقتی برگشت گفت: اصلا معلوم این دکتر چیزی بلد نیست، تازه کار...
-
دانلود نسخه جار رمان از خیانت تا عشق جلد 1 و2 ( برای موبایل)
شنبه 11 مردادماه سال 1393 16:17
دوست عزیزی درخواست نسخه موبایل رمان رو داشتن که براشون ساختم امیدوارم از خوندن رمان لذت ببرین. در ضمن یادم رفت اسم نویسنده که خودم باشم رو اول کتاب بنویسم گفتم که گفته باشم یادتون نره نویسنده اش خودمم ( سیاوش.ش) دانلود نسخه جار از خیانت تا عشق جلد 1 دانلود نسخه جار از خیانت تا عشق جلد 2
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت ششم
جمعه 10 مردادماه سال 1393 21:13
قسمت ششم به مامان زنگ زدم و گفتم فرهود و زنش برای شام خونمون هستن، اونم از پشت تلفن سفارش خرید میوه و شیرینی داد و آخرش هم گفت: قبل از خرید سمن رو برسونم خونه! خبر نداشت که همین سمن خانم خودش نخواست من بمونم کنارش. دل رحمم دیگه چه میشه کرد، بلند شدم مغازه رو قفل کردم و رفتم سمت دانشگاه مطمئن بودم هنوز کارش تموم نشده....
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت پنجم
سهشنبه 7 مردادماه سال 1393 19:11
قسمت پنجم رمان -خب تو میگی من چکار کنم؟ شونه ای بالا انداخت و گفت: بی خیالش شو! شیطونه میگه بزنم ....لااله الا الله. اصلا آدم نیست .شما به حرفهاش توجه نکنید. -فرهود تو آدمی اصلا؟ تو رو خدا می بینیش؟ حالا این خنده مضحک یعنی چی؟ -نیشت رو ببند! با همون خنده مضحکش گفت: خب ، شاید واقعا از تو خوشش نمیاد. اصلا شاید قسمت هم...
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت چهارم
شنبه 4 مردادماه سال 1393 19:07
قسمت چهارم همونطور که دستم به فرمون بود نگاهی حواله اش کردم و گفتم: همه مدارکت همراهته؟ سری تکون داد و دوباره نگاش رو دوخت به خیابون. انگار من راننده اشم. شیطونه میگه همین وسط راه پیاده اش کنم و برم دنبال زندگیم. حیف که زندگیم اونه. پخش ماشین رو روشن کردم .بعد از چند ثانیه زیر لب شروع به زمزمه کردن آهنگ شدم که دیدم...
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت سوم
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 18:23
قسمت سوم بعد از شام، به مامان که هنوز در حال مرتب کردن آشپزخونه بود ، شب بخیری گفتم و سمت اتاقم حرکت کردم که با شنیدن اسم خودم پشت در اتاق مامان ایستادم.اینم از مزایای بلندی صدای دختر خالمه. انگار داشت با تلفن حرف میزد. گوشم رو به در چسبوندم تا بفهمم چی میگه. یه وقت با خودتون نگید که من از فالگوش وایسادن خوشم میاد!...
-
رمز فایلها
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 08:05
سلام....یه سری از پی دی افهای رمانها و فرمت موبایل رو خودم ساختم که بدون رمز هستند. اما اونایی که رمز دارند رو از روی سایت نودهشتیا برداشتم پس پسوردشون میشه www.98ia.com
-
داستان کوتاه" رفیق نا رفیق"
شنبه 21 تیرماه سال 1393 06:16
هوا سرد بود،لباس گرمی تنش نبود،نه اینکه نمی خواست لباس گرم بپوشه...نه اینکه سرما رو حس نمی کرد...نه فقط لباس گرمی نداشت تا تن سردش رو باهاش گرم کنه. تو خودش مچاله شد و کمی به حلب روغنی که آتیشی توش به راه بود نزدیک شد. ایوب لگدی به پاش زد و گفت:برو اونور . با حسرت به بساطشون خیره شد. بینی اش رو بالا کشید،سرما نخورده...
-
داستان کوتاه "دادگاه"
شنبه 21 تیرماه سال 1393 06:15
دادگاه توی اون هیاهو و سر صدا و داد و بیداد و دعوا ،آروم نشسته بودم و با بغض به مردی نگاه می کردم که عاشقش بودم،به مردی که بعد از سه سال زندگی راحت کنارم زد. نگاهم رو دو تا دور سالن چرخوندم،نگاهم به مرد مسنی افتاد که دستبند به دست کنار سربازی ایستاده بود که خمیازه کشان پرونده ای رو دستش گرفته بود و به دیوار روبروش...
-
رمان فقط یک شوخی بود قسمت دوم
شنبه 21 تیرماه سال 1393 03:02
قسمت دوم با دیدنش یه لبخند عریض که سی و دو تا دندونم رو نشون می داد روی لبم نشست. اما برای اینکه سه نشه سریع اخم کردم و گفتم: سلام دختر خاله! مامان که هنوز در حال ماچ و بوسه این سمن خانم بود. دیدم این دوتا قصد ندارن سلام و احوالپرسیشون رو تموم کنن برای همین گفتم: مامان دیر شد، بهتره بریم خونه! مامان هم بالاخره رضایت...
-
رمان فقط یک شوخی بود (قسمت اول)
شنبه 21 تیرماه سال 1393 02:34
به نام خدا نویسنده: سیاوش.ش قسمت اول سریع موهام رو شونه کشیدم و شروع به بستن دکمه های پیراهنم کردم که داد مادرم دراومد: مهدی زود باش دیر شد. حالا انگار قرار بودکی بیاد؟ یه دختر خیرندیده ، گیس بریده چشم سفیدکه بیشتر نیست دیگه؟ها ، چرا اینجوری زل زدی به صفحه کامپیوترت؟آره درست خوندی یه گیس بریده بیشتر نیست دیگه.حالا...
-
دانلود رمان از خیانت تا عشق جلد دوم
شنبه 21 تیرماه سال 1393 02:24
این هم نسخه پی دی اف رمان از خیانت تا عشق 2 هستش. دانلود از خیانت تا عشق جلد دوم نسخه پی دی اف
-
دانلودنسخه پی دی اف رمان از خیانت تا عشق 1
شنبه 21 تیرماه سال 1393 02:18
اینم فرمت پی دی اف رمان از خیانت تا عشق 1 دانلود
-
رمان از خیانت تا عشق(1)
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 19:38
رمان از خیانت تا عشق جلد 1 نویسنده: سیاوش 68(س.ش) خلاصه: توی افکار خودم غرق شدم....نتایجی که از این افکار گرفته بودم.....من مدتهاست که فهمیدم جنس لطیف زن خائنه....چه دختر چه زن همه خائنن....دختر به پدر و مادرش خیانت می کنه و یک زن در کمال بی رحمی به شوهر و شاید بچه ای که داشته باشن....و من فهمیدم که حتی دختران پاک هم...
-
رمان یک باردیگر تولد
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 04:06
یک بار دیگر تولد نویسنده:سیاوش خلاصه:قصه زندگی دختری هستش که بخاطر تبعیض جنسیتی که می بینه همیشه آرزو داشته پسر باشه و وقتی کم کم متوجه میشه داره تبدیل به یه پسر میشه ،ببینیم چه اتفاقی براش خواهد افتاد نسخه موبایل دانلود دانلود نسخه پی دی اف
-
رمان گناهم عاشقی بود
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 04:04
گناهم عاشقی بود نویسنده:سیاوش 68 خلاصه:قصه زندگی فرشته ،دختری که رازی توی زندگیش هست که حتی نزدیکترین افراد خونواده اش از اون خبر ندارن ،و اما بازگشت پسر دایی اش باعث مرور گذشته و .... نسخه موبایل دانلود دانلود نسخه پی دی اف
-
وام ازدواج
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 03:56
وام ازدواج نویسنده:سیاوش خلاصه:یگانه برای عمل قلب پدرش به پول احتیاج داره و به همین خاطر مجبور به ازدواج با مانی یکی از اساتید دانشگاهش میشه. این رمان اولین کارمه و مطمئنا پر ایراد ،پس شما به بزرگواریتون ببخشین نسخه موبایل دانلود دانلود نسخه پی دی اف
-
رمان هیراد
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 03:51
رمان هیراد نویسنده:سیاوش 68(س.ش) خلاصه: خلاصه:هیراد دندونپزشکی 30 ساله هستش که پای چوبه دار شروع به مرور زندگیشه و اتفاقاتی میشه که اون رو به این نقطه رسوندن...از کودکیش و مادری که اون رو توی سرمای زمستان پشت در یک خونه ول میکنه...پیشنهاد ازدواجی که بهش داده میشه...نجات دختری که قصد خودکشی داشته و دختری که به دروغ...
-
تبریک عید
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 00:26
سلام بعد از یه وقفه چند هفته یا روزه؟ سال نوتون مبارک امیدوارم سال جدید سال خوبی براتون باشه برای من هم دعا کنید که امسال سال خوبی برام باشه و حتما به درسام برسم عیدتون مبارک و شبتون خوش
-
امروز
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 15:36
سلام به اونی که این مطلب رو می خونه... هر چی فکر کردم چی بنویسم چیزی به ذهنم نرسید...یعد دیدم مگه سلام کردن بهونه می خواد... بی بهونه هم میشه سلام کرد... چراب اید دنبال یه بهونه باشیم... رعنای عزیز که خیلی بهم لطف داره...منم الان جو گرفتتم...یهو دیدین رفتم دنبال کار چاپ رمان...
-
امروز روز بدی نبود
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 19:58
سلام باز.... میدونید امروز داشتم فکر می کردم من چقدر خوش خیالم... قصد کردم واسه ارشد بخونم اما هنوز هیچی نخونده ام...هیچی هیچی که نه...اما زیادم نخوندم هنوز.... میدونید یه مدت نگران این بودم که نکنه مادر خانمم بفهمه رمان می نویسم...میدونی چرا؟ میدونم نمیدونید...چون مادر خانمم اصولا از رمان زیاد خوشش نمیاد...نمیذاره...
-
کلافه
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 20:42
خب الان میگم تو سایت نودهشتیا هم رمانام رو قرار میدم... نگفته بودم که رمان می نویسم؟ امروزم نمیدونم چرا سایت برام بالا نمیاد... باید یکی از رمانام رو آپ کنم اما این بالا نیومدن سایت کلافه ام کرده... الانم من کلافه ام خیلی
-
سلام
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 20:12
سلام سیاوشم...23 سالمه...ساکن یه جایی همین نزدیکیها به قول بچه ها... اهوازیم... فعلا تا همین اطلاعات کافیه