رمان فقط یک شوخی بود قسمت پنجم

قسمت پنجم رمان


 -خب تو میگی من چکار کنم؟

شونه ای بالا انداخت و گفت: بی خیالش شو!
شیطونه میگه بزنم ....لااله الا الله. اصلا آدم نیست .شما به حرفهاش توجه نکنید.

-فرهود تو آدمی اصلا؟
تو رو خدا می بینیش؟ حالا این خنده مضحک یعنی چی؟
-نیشت رو ببند!
با همون خنده مضحکش گفت: خب ، شاید واقعا از تو خوشش نمیاد. اصلا شاید قسمت هم نیستید.
لجوجانه گفتم: هستیم، مشکلی داری بگو حلش کنم.

مثلا دلقک باز خندید و گفت: خب ! حداقل نشون بده برات مهم نیست، دخترا وقتی ببین کسی زیاد برای بدست آوردنشون تلاش کنه و خیلی نو دست و پاشون باشه فکر می کنن خبریه و با خودشون میگن چرا این؟ بهتر از اینم گیرمون میاد. حالا تو نشون بده فقط یه خواستگار بودی و بس. اگه همه اش ناز بوده که یه حرکتی می کنه؛ در غیر اینصورت میگم کلا قیدش رو بزن.
باز گفت قیدش رو بزن. نه تو رو خدا جلوم رو نگیر بذار بزنم فکش رو پایین بیارم تا دیگه زر اضافی نزنه.
حالا این دفعه خاطرت واسه ام عزیزه کوتاه میام وچیزی به این بچه نمیگم اما دفعه بعد خواهشا جلوم رو نگیر.

وقتی دید چیزی نمیگم گفت: می خوای بگم ستاره زیر زبونش رو بکشه.
ستاره دختر عموی فرهوده، البته نسبت مهمش اینه که زن فرهوده . معمولا خیلی زود با همه دخترخاله میشه درست مثل شوهرش.

با شک گفتم: چجوری مثلا؟

-تو کاریت نباشه، فقط یه زنگ بزن حاج خانم امشب ما رو برای شام دعوت کنه، بهت قول میدم ستاره همه چی رو درست کنه.

با اینکه چشمم آب نمی خورد و می ترسیدم بدتر همه چی رو خراب کنم اما خب دیدم چاره ای ندارم .پس قبول کردم.


-کارد بخوره تو اون شیکمت حالا حتما باید شام رو خونمون تلپ شی؟
-بالاخره هر کاری خرج داره.چی شد؟
-باشه، حالا گمشو برو بذار منم به مامان زنگ بزنم.
دم در مغازه دوباره برگشت و گفت: یادت نره به حاج خانوم بگی که به ستاره زنگ بزنه دعوتمون کنه و گرنه میدونی که ما بدون دعوت جایی نمیریم.

آره جون خودش بدون دعوت جایی نمیرن.

فعلا که منِ بدبخت مجبورم هر کاری میگه بکنم بلکه مشکلم بدستشون حل شه.البته باز من چشم آب نمی خوره اینا بتون حلش کنن.
تا ظهر همینجور الکی تو مغازه نشسته بودم مگس می پروندم. جز دو تا مشتری که یکیشون یه موس خرید و دومی یه نرم افزار آفیس کلا تا ظهر بیکار نشسته بودم و به این عشق بی منطقی که نسبت به این دخترخاله ام داشتم فکر می کردم.
حالا تو چرا غصه می خوری؟ نمی خواد واسه من ادا بیایی ...من از دلسوزی خوشم نمیاد. از همین حالا گفته باشم بخوای ترحم و این جور چیزا رو برای من بیایی عمرا بقیه اش رو تعریف کنم، حالا دیگه خود دانی.

نظرات 5 + ارسال نظر
mahinfk سه‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:54 ب.ظ

والا من برعکسش رو فکر میکردم
معمولا تا پسرا بفهمن کسی ازشون خوشش میاد یهو خودشون رو خیلی بالا میگیرن و دیگه خدا رو هم بنده نیستن

دخترا بدترن وقتی پسر معقول و همه چی تمومی مثل مهدی گیرشون میاد میگن خب ببین من چقدر خوبم که این منو می خواد پس حتما بهتر از این هم گیرم میاد دیگه

شادئ پنج‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:12 ب.ظ

آخى طفلکى مهدى ،بالاخره اون چسم سفید یه روز میفهمه ولى شاید دیر شده باشه؟

این رو خیلى دوست دارم که مخاطبش رو صدا میکنه وخیلى جالبه فکر میکنم داره باهام حرف میزنه

آقاسیاوش گل کارت خیلى خوبه موفق باشى گل پسرم

ممنون شادی خانم.

ابر _سپید پنج‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:19 ب.ظ

سلام به نویسنده گرامی
رمانفقط یک شوخی بود رو دنبال میکنم...البته یه تشکر میکنم از مهین عزیز که توصیه کرد بخونمش
متاسفانه به دلایلی نمیتونم وارد سایت بشم..و به صورت مهمان سایه تقدیر و رویای جنون رو دنبال میکنم...بابت پست تقدیمی یه دنیا تشکر..
موفق باشید...

سلام خواهش می کنم...انشالله هر چه زودتر مشکل رفع بشه.

/لاله/ سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:43 ب.ظ

معمولا تا پسرا بفهمن کسی ازشون خوشش میاد یهو خودشون رو خیلی بالا میگیرن و دیگه خدا رو هم بنده نیستن

پاسخ:
دخترا بدترن وقتی پسر معقول و همه چی تمومی مثل مهدی گیرشون میاد میگن خب ببین من چقدر خوبم که این منو می خواد پس حتما بهتر از این هم گیرم میاد دیگه


من بیشتر با مهین موافق هستم تا با تو . پسرا اگه بفهمند دختری ازشون خوشش میاد یا بقول مهین خودشو رو می گیرند و خدا رو بنده نیستند یا با توجه به علاقۀ دختر به فکر سوء استفاده از اون می افتند و بعد از مدتی هم رها می کنندش
ولی دخترا اگه بقول تو پسر معقول و همه چی تمومی گیرشون بیاد به فکر بهتر از اون نیستند بلکه دو دستی همونو می چسبند و به امید ازدواج هستند . کم پیش میاد که به امیدِ یک کیسِ بهتر ریسک کنند .

پس برای همینه دخترخاله من رو سریع چسبید که در نرم

پری چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 05:24 ب.ظ http://pariyapm18

اوخی الهی عزیزم...دست خودم نیس دارم واست غصه میخورم مهدی;-:-)


ببینم جرات داری بقیشو نزاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد